سلام دوستان
من27سالمه همسرمم 28سالشه
ما یک ساله عقدیم قبلشم دوسال دوست بودیم و هردومونم لیسانسیم.
ما الان باهم مشکلی نداریم و داریم جهیزیه میچینیم منم ادم مستقلیم همیشه دلم میخواسته دستم توی جیب خودم باشه و کسیو.زحمت ندم از هر لحاظی حتی پدر مادر. ولی الان با یه مشکلی رو به رو شدیم که واقعا داره نسبت ب زندگیم دلسردم میکنه. ما الان داریم جهیزیه میچینیم قبلش هرچی پدر مادرم میگفتن ک چه مارکی بخریم همسرم میگف هرچی تو دوس داری
من زیاد مارکو اینا نمیشناسم چون ادم ساده زیستیم نمیخوام از خودمون تعریف کنم اما خانواده ما از بچگی مارو با کتاب و اهنگ و فیلم های خوب پرورش دادن و این شد ک زیاد تجملاتی نیستیم هیچکدوممون.
ولی همسرم چون از بچگی توی بازار کار کرده مارک ها و جنس هارو خیلی خوب میشناسه.
خانوادشم از لحاظ مالی و فرهنگی از ما پایین ترن. اما از بس تجملاتی و سنتین بنظر میاد اونا بالاترن ولی خوب همسرم از همون اول وضعیت مارو دیده بود و میگف من از تجمل بدم میاد
ولی حالا که جهیزیه میچینیم هی میگه این بده ک خریدن اون بده ک خریدن اون مارکش خوب نیس اون جنسش بده و مدام با این حرفاش دل منو میشکنه اینارو جلو خانوادم نمیگه ها اما پیش خودم میگه. هرچیم میگم پدر مادرم همینم زحمت کشیدن میگه من ناخوداگاه جهیزیتو با خواهرم مقایسه میکنم.
مثلا فرشای خواهرش دوتا دست باف خریدن 20میلیون ولی من با انتخاب هم دوتا فرش خریدیم کلا3.5میلیون.یا مبلای خواهرش شدن20میلیون من مبلام کلا شدن حدود6تومن و اینجوری..
حالا نمیدونم چیکار کنم هرچیم بش میگم میگه من بات فقط حرف زدم و چیزی نگفتم اما همیشه نیمه خالی لیوانو میبینه ب خودمم همینقدر گیر میده و هی میگه این لباست فلانه ناخنات بهمانه.
پسر بسیار خوبیه اما واقعا این رفتارهاش داره زجرم میده و نمیدونم چیکار کنم لطفا کمکم کنید
ببخشید اگر طولانی شد